غزل شماره ی 6 :
بگریز ای میر اجل از ننگ ما از ننگ ما زیرا نمی دانی شدن همرنگ ما همرنگ ما
نقد راون کاوانه :
در این بیت از غزل شماره ی 6 مولانا ، مخاطب او ازرائیل است و گویا او را مورد بازخواست قرار داده است . و همچنین به این دلیل که از طریقه ی سازگاری و کنار آمدن ازرائیل با خودش سخن می گوید " پرسونا " در این غزل به وضوح دیده می شود . یونگ معتقد بود که " پرسونا " نقاب است که فرد در حضور در جامعه به خودش می زند و همچنین این نقاب می تواند طریقه ی سازگاری و کنار آمدن او با دیگران و جامعه هم باشد . پس در این غزل که مولانا از هم رنگ شدن میر اجل با حودش که منظور همان ازرائیل است سخن می گوید می توان گفت به عقیده ی یونگ در این غزل پرسونا وجود دارد .
غزل شماره ی 20 :
چندان که خواهی جنگ کن یا گرم کن تهدید را می دان که دود گولخن هرگز نیابد بر سما
نقد روانکاوانه :
در این بیت از غزل شماره ی 20 مولانا ، خشونت را می توان به وضوح حس کرد . در واقع طبق نظریه ی فروید پایه گذار نقد روانکاوانه در این غزل به عل آوردن کلماتی همچون جنگ ، تهدید ، دود ، گرمی و ... این بزرگ رو ح مرد است که سخن می گوید یعنی احساسات مردانه ای که درون یک مرد وجود دارد و لطافت و احساساتی بودن غزل را از بین می برد . و آن را کمی خشن تر و مردانه تر می کند . یونگ اسم این بزرگ روح مرد را درون مردان " آنیموس " قرار داد . که در این غزل به طور کامل آن را میبینیم .
غزل شماره ی 53 :
عشق تو آورد قدح پر ز بلا ها گفتم می نخورم پیش تو شاها
در این بیت از غزل شماره ی 53 مولانا از بلاهایی که عشق معشوق بر سرش آورده است گله و شکایت می کند . از نظر یونگ وقتی کسی این گونه شکایت می کند دچار یک نوع عقده ممکن است شده باشد . که به آن عقده " سایه گفته می شود . و از طرف دیگر هم می توان گفت چون مولانا در این غزل از خوردن می خودش را در نزد شاه منع کرده است می تواند در این قسمت " من " وجود داشته باشد .
غزل شماره ی 57 :
جمالش آفتاب آمد ، جهان او را نقاب آمد ولیکن نقش کی بیند به جز نقش و نگاری را
در این بیت از غزل مولانا ، او در حال بیان خوبی ها و حسن های اخلاقی فرد دیگری است . و آن ها را توصیف می کند . مثلا او را به آفتابی تشبیه کرده است که اگر جهان هم جلوی آن را بگیرد باز هم روی آن تاثیری نمی گذارد . پس می توان گفت طبق نظریه ی یونگ در این بیت " سایه " یا یک جور عقده وجود دارد که مولانا خصوصیاتی که دلش می خواسته داشته باشد را در دیگری دیده است و به توصیف او پرداخته است .
غزل شماره ی632 :
عید آمد و عید آمد وان بخت سعید آمد بر گیر و دهل می زن کان ماه پدید آمد
نقد روانکاوانه :بر اساس نظریه آدلر مولوی در این شعر آمدن عید را با یک لحن خاصی توصیف می کند و با تکرار آن در ابیات مختلف به هیجان آن می افزایددر واقع این نشان از" خودخلاقی" شاعر است .
غزل شماره ی 785 :
ما نه زان محتشمانیم که ساغر گیرند و نه زان مفلسکانیم که بز لاغر گیرند
نقد روانکاوانه :بر اساس نظریه آدلر شاعر در این جا به سبک زندگی اشاره شده و آدلر زندگی خودش را وصف وشرح داده .
